شب اغاز هجرت تو شب در خود شکستنم بود | |||
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ اشنایی
همه شب نهادهام سرچوسگان بر استانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
به کدام ملت هستیم به کدام مذهب هستیم
که کشندعاشقی راکه توعاشقم چرایی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه ایی
به غمار خانهرفتم همه پاکباز دیدم
در دیر میزدم من که یکی ز در درامد
که درا درا عراقی که تو هم از ان مایی
3012:کل بازدید |
|
4:بازدید امروز |
|
0:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
حضور و غیاب
| |
لوگوی خودم
| |
بایگانی | |
بهار 1384 | |
اشتراک | |