شب اغاز هجرت تو شب در خود شکستنم بود | |||
ماهیان میدانند عمق هرحوض به اندازه دست گربه است ای عزیزان چه کسی به خاک خواهد گفت که نگهبان اسارت هستیم واسیر حقارت هستیم وقت مرگ بر سنگ مزارم بنویسید جنگجوی که نجنگید اما شکست خورد
عاشق همه سال مست رسوا باد
دیوانه شوریده شیدا باد
با هوشیاری قصه هر چیز خوری
چون مست شوی هر چه بادا باد
چو رخت خویش بربستیم از این خاک
همه گفتند با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست این مسافر
چه گفت و با که گفت و از کجا بود
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ اشنایی
همه شب نهادهام سرچوسگان بر استانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
به کدام ملت هستیم به کدام مذهب هستیم
که کشندعاشقی راکه توعاشقم چرایی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه ایی
به غمار خانهرفتم همه پاکباز دیدم
در دیر میزدم من که یکی ز در درامد
که درا درا عراقی که تو هم از ان مایی
بودیم و کس پاس نمی داشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
3015:کل بازدید |
|
7:بازدید امروز |
|
0:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
حضور و غیاب
| |
لوگوی خودم
| |
بایگانی | |
بهار 1384 | |
اشتراک | |